{{{پادشاه من ²}}}~☆``♡``■>▪︎

مرینت ::: ببخشید بانو یه سوال میتونم بپرسم ؟. بوکی :: البته مری ؛:: شما از کجا تعداد سرباز ها رو میدونید بوکی ::::.. چی یعنی تو میگی من دستور دادم بیان نوم رو بکشن دختره ی گستاخ مرینت :::🥺😓😞 بوکی :: عالیجناب من با اجازتون رفع زحمت کنم ادرین :: خوش آمدید مادر جان خدانگهدار ،،،،،، مرینت ::: سرورم من رو افع کنید ولی من احساس میکنم ملکه ی مادر دستور دادن 🤐😬 ادرین ::: نمیدونم امکان داره چون اون میخواد منو قبل از اینکه زن هایی که دارم صاحب بچه بشن چون اگر من بچه نداشته باشم و بمیرم خودش میشه پادشاه مرینت::::: سرورم اگه اجازه بدید امشب هم من پیشتون باشم و فردا صبح برم ادرین :::: اذیت نمیشی؟ مرینت:: خیر سرورم ادرین:::باشه ( شب ) مرینت ::: سرورم میترسم دوباره اون ها حمله کنن شما امشب به مخفیگاه برید ( منظورش همون جای مخفی هست که به باغچه راه داره ) و من جای شما اگر اجازه بدید میخوابم اجازه می‌دهد؟ ؟ ادرین:::نقشه ی خوبیست ولی امکان داره تورو بکشن مرینت::: برای جان سرورم هر کاری میکنم ( سس ماست ) ادرین:: خیلی ممنونم ازت ،، ام بیا باید لباساشون رو عوض کنیم ( اهم اهم ) مرینت :: لباس خواب پادشاه رو پوشیدم و سر جاشون دراز شدم فقط کلم یکم بیرون بود ولی صورتم زیر پتو چون نباید میدیدنم باورم نمیشه دارم خودمو به کشتن میدم چه دیونه م ا زبان آدرین :::: اه نمیتونستم بزار برای من جونشو فدا کنه یه حسی بهش دارم حس وابستگی ( اسکلل اون عشقه ) رفتم لباسش و پوشیدم و یه پارچه بستم به صورتم صدای پا اومد آروم چشم انداختم چی مادر بزرگ !!! حدس مرینت درست بود لعنتی رفتم از پشت شمشیر رو گذاشتم رو گردنش ادرین ::: تکون نخور خیلی زیاد روی کردی ( اهم 🍺 منظورش از اونا نبودا ) تو میخوای نوهت رو بکشی تا پادشاه بشی میدونی چیه چرا زنایی که دارم هیچکدوم ح..ااا...م...ل.. ه ن،یشه چون تو کردی ( خوی از این بحث خارج میشیم ) شده با یکی ازدواج میکنم که یه رعیت باشه بگو بیان بیرون دزد های چندشت ملکه :::::: هو هو ( رمزشونه ) ،، همشون اومدن بیرون ادرین ::: یبار دیگه فقط ی بار دیگه اینجا بیاین میکشمتون و شما مادرجان نه پای خودت بلکه پای زیر دستان هم حق نداره اینجا باز بشه ملکه :: ب..اشعه ،،،،،، رفتم تو اتاق مرینت صورتتش خونی بود ادرین ::: مرینت خوبی ؟ مرینت:: ار..ه ق..ر..ب..آن پاشد مرینت :: سرورم باید لباستون رو عوض کنید خوبیت نداره کسی شمارو با لباس رعیت ببینه ادرین ::: باشه مرینت ( ۱۰ دقیقه یعد )) ادرین ::: شب بخیر مرینت :::: شب بخیر خواب های خوش ببنید از زبان مرینت :::: سرورم خوابید من تازگیا بهش وابسته شدم نمیدونم چم شده خیلی تا صبح فکر کردم به این نتیجه رسیدم که که عا..ش.. ق. شدم وای بر من .. من یه رعیت نمیتونم با پادشاه ازدواج کنم ادرین ::: مرینت تو ع..ا..ش..ق منی ؟؟ مرینت ::: من رو افع کنید سرورم ادرین ::: مشکلی نیست عا..ش..ق شدن دسته خوده آدم نیست ... در فکر ادرین :::: وایسا مرینت گفت اونم احساس میکنه به من وابسته شده منم همین احساس رو دارم یعنی من عاش..ق.. یه رعیت شدم 😳😳😖

اخ دستم در اومد ادامه 👈👈 راستی این مرینت وقتی لباس پادشاه رو پوشیدم و جاش خوابید

ادرین ::: مرینت خوب راستش من منم ع..ا..ش..ق..تت‌ شدم مرینت :: 🤯🤯😳😳😱😱😱😱😱 ولی سرورم من یک رعیت هستم ادرین ::: مرینت من من اولین باره که عا..ش..ق.. شدم اون چندتا زنی که دارم انتخاب مامان بزرگم بوده ( آخر هفته مراسم تاجگذاری هست مرینت :: بله سرورم ( آخر هفته ) //و( خوب مراسم تاجگذاری یعنی ملکه شدن مرینت ) https://www.aparat.com/v/NMyBn این فیلم رو ببنید

خو ببخشید اگه کم بود برای پات بعد ۴ لایک میخوام همین لطفا داستانم رو به دوستاتون معرفی کنید